آفرین بر حضرت دستور و بر دستور باد


آفرین بر حضرت دستور و بر دستور باد

جاودان چشم بد از جاه و جلالش دور باد
جاودان چشم بد از جاه و جلالش دور باد
ملک را از رایت اقبال و رای روشنش
ملک را از رایت اقبال و رای روشنش
تا که نور و سایه باشد سایه باد و نور باد
تا که نور و سایه باشد سایه باد و نور باد
رایت و رایش که در نظم ممالک آیتی است
رایت و رایش که در نظم ممالک آیتی است
تا نزول آیت نصرت بود منصور باد
تا نزول آیت نصرت بود منصور باد
من نگویم کز پی تفویض ملک روم و چین
من نگویم کز پی تفویض ملک روم و چین
بر درش دایم رسول قیصر و فغفور باد
بر درش دایم رسول قیصر و فغفور باد
گویم از بهر نظام ملک سلطان سپهر
گویم از بهر نظام ملک سلطان سپهر
در رکابش ز اختران پیوسته صد مذکور باد
در رکابش ز اختران پیوسته صد مذکور باد
هرکه همچون دانهٔ انگور با او شد دودل
هرکه همچون دانهٔ انگور با او شد دودل
ریخته خونش چو خون خوشهٔ انگور باد
ریخته خونش چو خون خوشهٔ انگور باد
تیغ زنگ از آب گیرد ملک نقصان از غرور
تیغ زنگ از آب گیرد ملک نقصان از غرور
زین سپس رایش به ملک و جاه نامغرور باد
زین سپس رایش به ملک و جاه نامغرور باد
از برای پاسبان قصر او یعنی زحل
از برای پاسبان قصر او یعنی زحل
در نه اقلیم فلک تا روز هر شب سور باد
در نه اقلیم فلک تا روز هر شب سور باد
مشتری را از شرف دولت سرای طالعش
مشتری را از شرف دولت سرای طالعش
چون کلیم الله را خلوت سرای طور باد
چون کلیم الله را خلوت سرای طور باد
در کنار بارگاهش در صف حجاب بار
در کنار بارگاهش در صف حجاب بار
والی عقرب کمر بربسته چون زنبور باد
والی عقرب کمر بربسته چون زنبور باد
آفتاب ار کلبهٔ بدخواه او روشن کند
آفتاب ار کلبهٔ بدخواه او روشن کند
روز دوران از کسوف کل شب دیجور باد
روز دوران از کسوف کل شب دیجور باد
زهره گر در مجلس بزمش نباشد بربطی
زهره گر در مجلس بزمش نباشد بربطی
در میان اختران چون زاد فی الطنبور باد
در میان اختران چون زاد فی الطنبور باد
گر وزیر آفتاب از خدمتش گردن کشد
گر وزیر آفتاب از خدمتش گردن کشد
از جمالی کافتابش می دهد مهجور باد
از جمالی کافتابش می دهد مهجور باد
منشی ملک فلک در هرچه منشوری نوشت
منشی ملک فلک در هرچه منشوری نوشت
کلکش اندر عهدهٔ توقیع آن منشور باد
کلکش اندر عهدهٔ توقیع آن منشور باد
در زوایای عدم گر بر خلافش واردیست
در زوایای عدم گر بر خلافش واردیست
همچنان در طی ستر نیستی مستور باد
همچنان در طی ستر نیستی مستور باد
هرچه در الواح گردونست از اسرار غیب
هرچه در الواح گردونست از اسرار غیب
در ورقهای وقوفش بر ولا مسطور باد
در ورقهای وقوفش بر ولا مسطور باد
آسمان از نیک و بد هر آیتی کامل کند
آسمان از نیک و بد هر آیتی کامل کند
شان او بر اقتضای رای او مقصور باد
شان او بر اقتضای رای او مقصور باد
ای به تدبیر آصف ملک سلیمان دوم
ای به تدبیر آصف ملک سلیمان دوم
جبر امرت را چو انس و جان فلک مجبور باد
جبر امرت را چو انس و جان فلک مجبور باد
ملک معمورست تا معمار او تدبیر تست
ملک معمورست تا معمار او تدبیر تست
تا جهان باقیست این معمار و آن معمور باد
تا جهان باقیست این معمار و آن معمور باد
در عمارتهای عالم کز تو خواهد شد تمام
در عمارتهای عالم کز تو خواهد شد تمام
هرکجا رایت مهندس آسمان مزدور باد
هرکجا رایت مهندس آسمان مزدور باد
نعمت جاه تو عالم را مهنا نعمتیست
نعمت جاه تو عالم را مهنا نعمتیست
حظ برخورداری عالم ازو موفور باد
حظ برخورداری عالم ازو موفور باد
فتنه را بخت بداندیشت نکو همخوابه ایست
فتنه را بخت بداندیشت نکو همخوابه ایست
هر دو را امکان بیداری به نفخ صور باد
هر دو را امکان بیداری به نفخ صور باد
هرکجا گنجی نهد در کان و دریا آفتاب
هرکجا گنجی نهد در کان و دریا آفتاب
مه که بیت المال او دارد ترا گنجور باد
مه که بیت المال او دارد ترا گنجور باد
گر بجز کام تو زاید شب که آبستن بود
گر بجز کام تو زاید شب که آبستن بود
شب عزب ورنه سقنقور قدر کافور باد
شب عزب ورنه سقنقور قدر کافور باد
هرکرا در سر نه از جام وفاقت مستی است
هرکرا در سر نه از جام وفاقت مستی است
جانش از درد اجل تا جاودان مخمور باد
جانش از درد اجل تا جاودان مخمور باد
خواستم گفتن جهان مامور امرت باد و باز
خواستم گفتن جهان مامور امرت باد و باز
گفتم او مامور و آنگه گویمش مامور باد
گفتم او مامور و آنگه گویمش مامور باد
وهم با وصف تو چون خورشید و خفاشند راست
وهم با وصف تو چون خورشید و خفاشند راست
در چنین حیرت گرش سهوی فتد معذور باد
در چنین حیرت گرش سهوی فتد معذور باد
خصم بد عهدت که کهف ملک را هشتم کسست
خصم بد عهدت که کهف ملک را هشتم کسست
گر کند خدمت همش جل باد و هم ساجور باد
گر کند خدمت همش جل باد و هم ساجور باد
ورنه دایم چار چشمش در غم یک استخوان
ورنه دایم چار چشمش در غم یک استخوان
بر در قصاب جان اندر سرش ساطور باد
بر در قصاب جان اندر سرش ساطور باد
شاعران از دشمن ممدوح چون ذکری کنند
شاعران از دشمن ممدوح چون ذکری کنند
رسم را گویند کز قهر اجل مقهور باد
رسم را گویند کز قهر اجل مقهور باد
بنده می گوید مبادش مرگ بل عمر دراز
بنده می گوید مبادش مرگ بل عمر دراز
همچنان مقهور این دارالغرور زور باد
همچنان مقهور این دارالغرور زور باد
لیکن از جاه تو هر دم زیر بار غصه ای
لیکن از جاه تو هر دم زیر بار غصه ای
کاندران راحت شمارد مرگ را رنجور باد
کاندران راحت شمارد مرگ را رنجور باد
باغ دولت را که آب آن لعاب کلک تست
باغ دولت را که آب آن لعاب کلک تست
با نمای عهد نیسان حاصل باحور باد
با نمای عهد نیسان حاصل باحور باد
وین چهار آزاد سروت را که تعیین شرط نیست
وین چهار آزاد سروت را که تعیین شرط نیست
از جمال هریکی هردم دلت مسرور باد
از جمال هریکی هردم دلت مسرور باد
تاکه بر هر هفت کشور سایه شان شامل شود
تاکه بر هر هفت کشور سایه شان شامل شود
نشو در بلخ و هری و مرو و نیشابور باد
نشو در بلخ و هری و مرو و نیشابور باد
تا که «المقدورکائن» شرط کار عالمست
تا که «المقدورکائن» شرط کار عالمست
کلک و رایت کار ساز کائن و مقدور باد
کلک و رایت کار ساز کائن و مقدور باد
پیش صدر و مسند عالیت هر عیدی چنین
پیش صدر و مسند عالیت هر عیدی چنین
از فحول شاعران صد شاعر مشهور باد
از فحول شاعران صد شاعر مشهور باد
وانگه از پیرایهٔ عدل تو تا عید دگر
وانگه از پیرایهٔ عدل تو تا عید دگر
گردن و گوش جهان پر لولو منثور باد
گردن و گوش جهان پر لولو منثور باد
بارگاهت کعبه، مردم حاج و درگاهت حرم
بارگاهت کعبه، مردم حاج و درگاهت حرم
مجلست فردوس و کوثر جام و ساقی حور باد
مجلست فردوس و کوثر جام و ساقی حور باد
احتیاجی نیست جاهت را به سعی روزگار
احتیاجی نیست جاهت را به سعی روزگار
ور کند نوعی بود از بندگی مشکور باد
ور کند نوعی بود از بندگی مشکور باد